ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

کوه پرسيد: زِ رود

زير اين سقف کبود راز ماندن در چيست؟

گفت: در رفتن من

کوه پرسيد و من؟

گفت، در ماندن تو

بلبلي گفت: و من ؟

خنده ايي کرد و گفت در غزل خواني تو

آه ازآن آبادي که در آن کوه رَود، رود مرداب شود و در آن

بلبل سرگشته سرش را به گريبان ببرد و نخواند ديگر

من و تو بلبل و کوه و روديم

راز ماندن جز، در خواندن من، ماندن تو، رفتن ياران سفرکرده مان نيست

پاسخ

سلام دوست من ، خيلي زيبا بود ، ممنونم كه سرزدي ...