سلام داداشم
چقد شرمنده شدم وقتي فهميدم با تصادف کوچک من اونطور اذيت شدي . ازت تشکر ميکنم که برام تو وبلاگت متن گذاشتي برام دعا کردي..... برادرم: جز شرمساري هيچ ندارم براي گفتن. سعي کردند خرابم کنند که فکر ميکنم به هدفشون هم رسيدند... گرچه دارم سعي ميکنم بمونم و ايستادگي کنم و همچنان حق رو بگم. اما نميدونم چقد توان خواهم داشت. اصلا توان اينو دارم که يکبار ديگه آبروي منو پيش دوستام ببرند و من به روي خود نيارم؟... تمام داغ و دردمو تو همين چن خط ميگم و با غمي در گلو و داغي در دل به خدا ميسپارمت:
حادثه کوچيکي برام پيش اومد که متاسفانه درمانش بدست پزشکان بي سواد شرکتمون انقدددددددددددد کش دار شد که ديگه نذاشت تا مدتي بيام نت.البته تو يه فرصت اومدم اما فقط تعدادي از نظرامو خوندم و ... فرصت نشد که به بلاگهاي دوستام سربزنم و ببينم چه کامنتهايي به نام من و حتي با امضاي الکترونيک من براشون گذاشته شده. تا حالا نمي فهميدم هک شدن يعني چي....کامنتهايي که.... که منو به ياد اين جمله انداخت که: اگه ميخواي کسي رو خراب کني بد براش تبليغ کن. وقتي که اومدم با کمال ناباوري ديدم در نبود من هم حساب وبلاگمو رسيده ند و هم آبروي منو کاملا ........!!اول شوکه شدم خداييش... موندم چه کنم. اما الان خوووب ميدونم رها کردن و رفتن ابدا چاره اين بازي خوردگي نيست! چون اينجوري مهر تاييده به کار کسي يا کساني که با خراب کردن وجهه من سعي کرده ن منو منزوي و مطرود کنن. هم راز منو همه جا جار زدند و هم چهره مو تو ديد شماها نابود کردند. و حالا اگه بذارم و برم بمنزله اينه که تمام اين جريان رو تاييد کرده م. حالا هم اگرچه خيلي برام سخته اما مي مونم . مينويسم. و اگه بازم هکرهاي محترم نتونستند تاب بيارند حقگويي يه آدم دردمند رو، و هک کردن، خرابم کردن يا هرچي، بازهم مي ايستم و مقاومت ميکنم. چون به راه و هدفم ايمان دارم! : من ميخوام از حق و درستي حرف بزنم حتي اگه به مذاق يه عده خوش نياد.از شما هم ميخوام که دعام کنين و اگهاگهاگه شد:روزيدوبارهباورم کنين.